آوای من،عشق من،ماه منآوای من،عشق من،ماه من، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره
طاهای من،عمرمنطاهای من،عمرمن، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

دخترم آوا

سفر یک روز ونیمه

1392/6/31 12:21
692 بازدید
اشتراک گذاری

متفکرروز دوشنبه گذشته بود که یه دفعه تصمیم گرفتیم با عمو علی و عمو آرش (دوستای دوران دانشکده بابایی که الان دیگه خیل صمیمی شدن) بریم مال آقا و شب اونجا بمونیم به اندازه ١٠ روز مسافرت فقط وسیله برده بودیم خودمون داشتیم از خنده روده بر می شدیم که بابا چ خبره خلاصه کلی لباس و رخت خواب و ......ولی خداییش اگه این همه وسیله نمی بردیم شب از سرما یخ میزدیم آخه اونجا خیلی سرد بود بچه ها خیلی بازی کردن جای این تفریح ها توی خونه ما خیلی خالیه چون بابایی اصلا وقت نداره که منو دخملی رو ببره خلاصه به همینش هم قانع بودیم و حسابی در کنار بچه ها خوش گذشت شب رو اصلا نخوابیدیم و تال صب داشتیم حرف میزدیم و بچه ها هم همینطور ولی دیگه کلی خسته شده بودن و دمدمه های صب بود که بچه ها خوابیدن مامانا که سر دراز داشت قصه هاشون قصه رو به خواب ترجیح دادن و کلی قصه؟؟؟گفتنشیطان  خلاصه ما هم دیگه خسته شدیم خواستیم بخوابیم که سر وصدای بقیه گردشگرا مارو منصرف کرداوه  

  عمو علی و آوایی و امیر علی(که البته پشت به تصویر)

 

           عمو علی به زور میگفت که آوا باید منو بوس کنی 

 

 

تاهرچی دلشون می خواست دعوا می کردن بعدش همدیگه رو بغل می کردن چه دنیای بی ریایی دارن این بچه ها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

 

 

الهی قربونش بشم تا بش می گفتم آوایی عکس فوری به دوربین نگاه میکرد

           عمو آرش و آبتین و مهدیه جون(دختر عموی آبتین)

 

 

      دیگه شب شده بود ووقت لالا کی خوابید؟هیچ کس!!!!!!!!!!

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (29)

مامان رها
31 شهریور 92 13:31
انشالله همیشه ،در کنار هم، به سفر و شادی باشید!
الهام مامان محیا
31 شهریور 92 23:32
خصوصی داری


مرسی گلی
مادر منتظر
1 مهر 92 11:06
سلام مامانی آوا جون عزیزم
ممنون که بازم پیشم اومده بودی عزیزم

من دیروز بعد از گذاشتن پست دیگه نتونشتم بیام چون همسرم با اینترنت کار داشت برای همین دیگه پاسخ کانتاتو نتونسته بودم بزارم. ببخشید عزیزم دیر شد.

آوا جونم چطوره؟ خوبه؟
سالگرد ازدواج و آشنایی و روز تولد مامانی و بابایی آوا جون و تولد خود آوا جون همگییییییییییییی مبارککککککککککککککککک .

چه فصلیه این فصل . فصل کادووووووووووووووووووو

عزیزم اسمم رو پرسیده بودی , اسم من زهراست خانومی.
ممنون که به ما سر میزنی خانوم گل



مثل همیشه مهربونی عزیزم اسمت رو هم درست حدس زده بودم
مادر منتظر
3 مهر 92 11:49
سلام آوا جون عزیزم و مامانی گل و مهربونش



آوا جون چطوری خوبی؟



مهد کودکیجایی میری یا اینکه توی خونه پیش مامانی هستی ؟



انشاالله همگیتون همیشه خوب و خوش و سلامت باشین.








سلام خاله جونم خوبی فاطمه جونم چطوره ای کاش هرجه زودتر دیگه بیاد دلمون واسش یه ذره شده خوش اومدی به خونمون.راستش مامانم به خاطرمن کارش رو رها کرده چون من اصلا مهد نمی ایستم الانم مامانم میخواسته یه آموزشگاه راه اندازی کنه مردد مونده




مادر منتظر
4 مهر 92 10:45
سلام مامانی مهربون اوا جون و دخملی خوشگلمون آوا آوا جون از بس محبت از مامانی دیده خوب بهش وابسته شده دیگه , واسه همین مهد رو دوست نداره. راستی آموزشگاه چی میخوای بزنی؟ من و فاطمه جونی براتون دعا میکنیم توی هر کاری که میخوایین شروع کنین موفق باشین خاله جون مهربون. آوا جونم انشاالله همکاری میکنه کم کم. خونه کسی , پیش مادر بزرگش نمیتونی بزاریش؟ آوا جون رو ببوس دعا برای من و فاطمه جونی یادتون نره
مادر منتظر
4 مهر 92 11:25
سلام خاله جون مهربون عزیزم این کد آهنگیه که به تازگی گذاشتم توی وبلاگ. دریافت کد نواهای مذهبی این آهنگ از علی فانیه . توی اینترنت بزنی آهنگ ( به طاها به یاسین )میاره. عزیزم برات آرزوی موفقیت دارم . با داشتن بچه سختی کار دو برابر میشه ولی خوب مطمئنم موفق میشی. منم قبلا توی خونه رشته خودم زبان فرانسه رو تدریس میکردم ولی خوب توی خونه کمی سخته , بعد هم که دیگه نشد به خاطر یه سری مشکلات. امیدوارم توی کارت موفق باشی و پیشرفت کنی و آوا جونم همکاری لازم رو بکنه
میم مثه محیا
4 مهر 92 23:20
سلاااام هم استانی

منم عاشق پاییزم و استارت آشنایی من و بابای محیا توی پاییز خورده شد

ایشالا همیشه ب گردش و شادی


سلام هم ولایتی خوبم ممنونم
مادر منتظر
5 مهر 92 13:02
سلام مامانی آوا جون

من از پنج شنبه بعد از ظهر تا پایان روز جمعه خیلی نمیتونم بیام نت چون اکثرا همسرم با نت کار داره و خونه هسا و از خونه کاراش رو انجام میده.
ببخش اگه جواب کامنتت رو دیر دادم.

ممنون که لطف میکنی و به من سر میزنی. خیلی خوشحالم میکنی.

راستی دیشب رفتم سیسمونی فروشی ولی باور میکنی از بس تنوع جنس بود نتونستم انتخاب کنم . البته قیمتها هم که بماند سر به فلک میکشه ولی بین همونا که میخواستم بخرم نتونستم انتخاب کنم و از دو دلی موکول کردم به اومدن مادر و خواهرم که شاید اواسط این هفته بیان پیشم با اونها برم خرید.

ولی یه تل صورتی خریدم واسه دخملم که روش عکس کیتیه .

آوا جون رو ببوسسسسسسس.


ای جونم ایشالله مبارک باشه

مامان امیرعلی
5 مهر 92 18:10
الهی...
من عاشق اون عکس اوا با تی شرت سبز شدم...


بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس خاله جونم
مادر منتظر
6 مهر 92 13:53
سلامممممممممم مامانی مهربون آوا جون



چه خبرا؟

آوا خوشگله چطوره؟



کارت رو چی کار کردی ؟ بالاخره آوا جون با مهد کنار اومد یا نه؟



مراقب خودتون باشین.



آوا جون رو ببوس






سلام عزیزم خوبی ممنونم شما چطورین؟

آوا رو فردا میبرم یه مهد خوب که نزدیکی خونمونه ثبت نامش میکنم خوبیاین مهداینه که دختر عموش هم اونجاست که 1سال ازش بزرگتره شاید بخاطرش بایسته.نمی دونم کارامون چه طور پیش بره هرچی خدا بخواد


بهار مامانه برسام
6 مهر 92 21:33
به به همیشه به گردش
انشاالله همیشه خوش باشید


مرسی خاله جونم
میم مثه محیا
7 مهر 92 1:37



یه عالمه گل واسه محیا جونم ومامان مهربونش
بهزاد و سمیرا
7 مهر 92 10:01
سلام به دوست عزیزمون

سلام به کوچولو خانواده و بابای خانواده

ممنون اومدی وبلاگ ما و کامنت گذاشتی

وبلاگ زیبایی داری

اون عکس بالا هم خیلی نازه انشالله خدا حفظش کنه

همیشه شاد باشیدو خندون




سلام به خاله جون سمیرا و دایی جون بهزاد از اینکه به ما سر زدین ممنون باز هم بیاین پیشمون


عاطفه مامان الای
7 مهر 92 10:43
قربون اونشکل ماهت ما هم مثل تو هستیم وسایل خیلی میبریم انگار دیگه خونه برنمیگردیم


خاله جونم سلام آره اگه واسه نصف روز هم بریم همینقد وسیله میبریم
مادر منتظر
7 مهر 92 16:09
سلاممممممممممم مامانی خوب آوا جونم چطوری عزیزممممممممممم؟ آوا جونمون چطوره؟ آوا جون رو ببوس عزیزم. ما هم خوبیم خانومی. امروز مهمون دارم. یه کمی این روزا فکرم مشغوله همش نگران سلامتی فاطمه جونی هستم. نمیدونم چرا استرس میگیرم وقتی بهش فکر میکنم. همش توکل میکنم به خدا ولی از طرفی هم مضطرب میشمم , شبا میخوابم میگم نکنی بجوری غلت بزنم یه جوری بشه بچم. خم میشم میگم نکنه خم میشم یه طوریش بشه بچم. همش از این فکرا دارم. مراقب خودت باش عزیزم و منو دعا کن. آوا جونمو ببوسسسسسس
هدی
7 مهر 92 20:13
ایشالله همیشه به خوشی و شادی باشی اوای عزیزم......


ممونم عزیزم
بهار
8 مهر 92 1:10
سلام ساخت قالب ویلاگ سفارشی. با ویرایش حرفه ای عکساتون با قیمت خیـــــــــلی کمتر نسبت به جای دیگه.
مادر منتظر
8 مهر 92 13:51
سلامممممممممم مامانی مهربون آوا جون

چه جالب . من داشتم وبلاگت رو باز میکردم دیدم همین الان کامنت گذاشتی.

عزیزم دیروز که خواهر شوهرم خونمون بود.
امروز هم فکر کنم بعد از ظهر بیاد دوباره چون کارای کامپیوتری داره.

مامان اینا امشب راه میفتن و فردا صبح میرسن انشاالله . از فردا تا چند روز پیشم هستن.
البته خیلی قرارا نیست بمونن و 4 یا 5 روز ممکنه بمونن و خیلی از این بابت که زود قراره برن ناراحتم ولی خوب همینم غنیمته.

عزیزم آوا جونم رو ببوس.
دوستتتتتتتتتون دارمممممممممممم



دوستت دارم خاله جونم
معصومه
8 مهر 92 15:58
سلام اون روز اومدم همین پستت رو دیدم و نظر گذاشتم اما نیست
بعدشم منم دوستت دارم کی گفته ندارمبعدشم عاشق دخترتمبعده بعده بعدشم که پست هات رو روزیی یه بار میخونم ولی پیامام یا نمیرسه یا جن ها میبرنشون
خلاصه بی بهانه تا کرانه مخلصیم و دوستت دارم


منم مخلص شمام عزیزم
اتنا
8 مهر 92 16:02
انشالله همیشه راهی سفر شین
خوش بگذره بهتون
جای ما خالی


جای همه ی دوستای خوبم خالی
معصومه
8 مهر 92 16:05
عزیززززززززززم قربونت برم من دوستت دارم...........
پاییزتون مبارک
پاییزتون شاد
امیدوارم روزهاتون شادتر از قبل هم بشه در همین پاییز به آرزوهای شیرین تری هم برسید
راستی آشپزی منو لینک نمیکنید؟


سلام گلم بله عزیزم با افتخار میلینکم
معصومه
8 مهر 92 16:05
توی هر دوتا وبلاگم لینکتون کردم




مرسی عزیزم وبلگ آشپزیتو هم لینک میکنم


معصومه
8 مهر 92 16:29
عزیزم قربونت برم منم دوستتون دارم


بووووووووووووووووووووووس
مادر منتظر
8 مهر 92 17:09
سلام مامانی آوا جون

مثل اینکه آفلاین شدی از نینی گپ.
عزیزم من هم مهمون دارم دیگه باید برم سراغ شام و کارام.
آوا جون رو ببوس

بهش بگو نمیزاری کسی وسایلاشو خراب کنه و اتاقش رو به هم بریزه
شاید آروم شه اینجوری عزیزم
خوشحال شدم با هم گپ زدیم
راستی خوابت خیلی برام جالب بود.
مراقب خودت باش


واقعا بهتون وابسته شدما!!!!!!!!!!!!!!
معصومه
8 مهر 92 20:29
عزیزم هر دو پیامت برام اومده قربونت برم
الهی بمیرم برای آوا جونی کاش نزدیک بودیم براش میاوردم بخدا کاش همسایه بودیم


وای خدا نکنه خاله جونم مامانی واسم درست میکنه
مامان امیر مهدی(سوده)
9 مهر 92 16:17
چرا قسمت نظرات بالا باز نمیشهههه مامان خانم گل ما دوستتتون داریم فراووون ...عاشقتونیم یک دنیاااا...انشاالله زیارت امام رضا نصیبتون بشه به زودی ...همیشه به یادتونم...
معصومه
9 مهر 92 19:34
عزیز جونم قربونت برم دخمل نازتو ببوس و ممنونم تنهام نمیذارید گلمتوکل بخدا
مادر منتظر
10 مهر 92 12:46
سلام مامانی آوا جونم چطوری عزیزم؟ آوا جونم چطوره؟ عزیزم ببخشید اگه وقت نمیکنم بیام و بهتون سر بزنم خیلی. دیشب وقت کردم بیام ولی اینترنتمون نمیدونم چرا قطعبود و هر کار کردم وصل نشد تا الان. مادرم و خواهرم دیروز اومدن و حسابی سرم شلوغه. مادرم برای فاطمه جونیم کلی وسایل خریده و آورده. عروسک و لباس و جوراب و حتی کش سر. خیلی با نمکن عزیزم مراقب خودت باش خانومی ممنون که میای و بهم سر میزنی و کامنت میزاری حتی در نبود من. میبوسمت
مادر منتظر
10 مهر 92 19:32
سلام مامانی خوب آوا جونم

الان وقت کردم اومدم پیست چند لحظه ای

چطوری؟
آوا چطوره؟

دیگه خواب ندیدی؟


راستی ظهر من داشتم به وبلاگ چند تا از دوستا با عجله سر میزدم اصلا پیغامات رو توی نینی گپ ندیده بودم. وقتی دیدم که رفته بودی خانومی.
ببخش تورو خدا عزیزم که حواسم نبوده.
بعد هم که کامنتارو جواب دادمو رفتم.

ممنون میای پیشم و اینقدر بهم سر میزنی.
آوایی رو ببوس.
دلم برات تنگ میشه


قربون محبتت خانومی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم آوا می باشد