آوای من،عشق من،ماه منآوای من،عشق من،ماه من، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره
طاهای من،عمرمنطاهای من،عمرمن، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

دخترم آوا

پاییز مهربانم

1392/7/9 13:08
401 بازدید
اشتراک گذاری

پاییزم سلام

فصل من فصل همسرم ازدواجم فصل دخترم بهترین فصل سلام

راست میگفت اخوان که:پادشاه فصل ها پاییز.......

 همه ی روزهای خوب زندگیم توی فصل پاییز بود.خودم ٢٨ آذر به دنیا اومدم همسری مهرماه .آشنایی من و بابایی ٢١آذر و زندگی مشترکمون  ١٩آذرو بهترین خاطره ی زندگیمون تولد همه ی زندگیم ام  آوایی ١٣ آبان ٨٨.

دوستت دارم پاییز که خوب بودن در فصل تو به من رویت میشود

 

راز شقایق 

شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم

اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم

گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی

نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی

یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود

و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه

ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت

ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته

و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب

می گفت :

شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری

به جان دلبرش افتاده بود- اما

طبیبان گفته بودندش

اگر یک شاخه گل آرد

ازآن نوعی که من بودم

بگیرند ریشه اش را و

بسوزانند

شود مرهم

برای دلبرش آندم

شفا یابد

چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را

بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده

و یک دم هم نیاسوده که افتاد چشم او ناگه

به روی من

بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من

به آسانی مرا با ریشه از خاکم جداکرد و

به ره افتاد

و او می رفت و من در دست او بودم

و او هرلحظه سر را

رو به بالاها

تشکر از خدا می کرد

پس از چندی

هوا چون کوره آتش زمین می سوخت

و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت

به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟

در این صحرا که آبی نیست

به جانم هیچ تابی نیست

اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من

برای دلبرم هرگز

دوایی نیست

واز این گل که جایی نیست ؛ خودش هم تشنه بود اما!!

نمی فهمید حالش را چنان می رفت و

من در دست او بودم

وحالا من تمام هست او بودم

دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟

نه حتی آب، نسیمی در بیابان کو ؟

و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت

که ناگه

روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر اوکم شد

دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد- آنگه

مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت

نشست و سینه را با سنگ خارایی

زهم بشکافت

زهم بشکافت

اما ! آه

صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد

زمین و آسمان را پشت و رو می کرد

و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد

نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را

به من می داد و بر لب های او فریاد

بمان ای گل

که تو تاج سرم هستی

دوای دلبرم هستی

بمان ای گل

ومن ماندم

نشان عشق و شیدایی

و با این رنگ و زیبایی

ونام من شقایق شد

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

مامان امیر مهدی (سوده)
31 شهریور 92 21:06
پاییزت مبارک عزیزم امیدوارم هر روز زندگیت بهاری باشه و پر از اتفاقات زیبا...منم دوستت دارم و از اشنایی باهات خوشحالم .من متولد اسفند 60 هستم ولی هنوز 14 سالمه!!


آره بابا میدونم منم 11 سالمه
الهام مامان محیا
31 شهریور 92 21:59
پس اسمتون شقایق؟؟؟؟؟!!!
جوابتون رو توی وبلاگ دادم


نه عزیزم من نیز جواب شمارو دادم بوووووووووووووووووس
الهام مامان محیا
31 شهریور 92 23:29
از اشناییتون خوشبختم بله اهل تبریزم شما چطور؟؟
الهام مامان محیا
1 مهر 92 0:10
چه خوب
بابا ما که نگهبان تبریز شدیم واز اینجا تکون نمیخوریم
شغل اصلیش کارمند گمرک هست البته خیلی خسته اش میکنه ....درد دل خصوصی بخوای بیشتر توضیح میدم گلم. نمیخوای بخوابی؟ من که بیخوابی زده به کله ام[hr

منکه خفاش شبم
الهام (مامان امیرعلی جون جیگرم)
3 مهر 92 15:04
سلام اینو بخونید:

البته من ننوشتما یکی برام فرستاده

ممکنه مسخره به نظر بیاد ولی واقعا اتفاق میافته!می خوای صورت کسی رو که واقعا دوست داره ببینی؟اینو به 10 نفر بفرست بعد برو به ادرس

http://amour-en-portrait.ca.cx/(این یه بازی فرانسویه)صورت کسی که دوست داره ظاهر میشه خطر سوپریز شدن!(تقریبا 90%شبیه)من خواستم این بازیو دور بزنم مستقیما رفتم به اون ادرس گفت اینطوری نمیشه باید به10نفر بفرستیش نمیدونم چه طوری فهمید....


واقعا اتفاق میفته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان امیرعلی
5 مهر 92 18:12
پیشاپیش همه شون مبارک


مرسی خاله جونم
بهار مامانه برسام
6 مهر 92 21:36
عزیزم ممنون از محبتت
پس شما هم پاییزی هستی
منو داداشمم هر دو متولد ماه مهر هستیم
همسرمم مهر دنیا اومده
مامانم و برسام زمستونی هستن
من خودم عاشق پاییز و زمستونم و از بهار و خصوصا تابستون گریزونم
گلم ممنون از لطف و محبتت
دلم براتون خیلی تنگ شده بود
روز ماه آوا جان رو از طرف من ببوس
خیلی خوشحال شدم کامنتتون رو دیدم
ممنون از مهربونیت
در پناه خدا


سلام خاله جونم ما خانواده ی پاییزی هستیم
مامان نازی
7 مهر 92 1:15
سلام عزیز دلم.ممنونم که یادمون میکنی.ما خوبیم.شیطنت ها و وابستگی های کیانا به من ،من رو محدود کرده.
روی ناز گلت رو ببوس


ماهم شمارو میبوسیم خاله نازی جونم
مامان امیر مهدی (سوده)
7 مهر 92 16:35
سلام دوست گلم خوبی؟قربون لطف و محبتت برم انقدر منو شرمنده کردی که مندلم برات تنگ شده بود ولی خانم تنبل من چند روز نبودم شما چرا مطلب نذاشتی هان؟؟؟؟


خوش اومدی عزیزم
بهار مامانه برسام
8 مهر 92 13:07
عزیز مهربونم سلام
خانمی ممنون از لطف و محبتت
خدا ناز گل خوشملت رو حفظ کنه
انشاالله همیشه تنش سالم و دلش شاد و لبش خندون و عاقبت به خیر و خوشبخت باشه
از طرف من ناز گلمون رو حسابی ماچ ماچیش کن


مرسی خاله جونم
بهار مامانه برسام
8 مهر 92 17:15
خانم گلم ممنون از محبت و لطفت که وقتی من نبودم باز با گرمای حضورت باعث رونق خونه ی مجازیمون بودی و ممنون از کامنتهایی که گذاشتی
به خدا که من خیلی خوشبختم که دوستای خوبی مثل شما دارم
انشاالله که همیشه تنتون سالم و دلتون شاد و زندگیتون سرشار از عشق و آرامش و برکت باشه و آوا خانم خوشگل ما زیر سایه شما مامان مهربون و همسر محترمتون به سلامتی بزرگ بشه و خوشبخت و عاقبت به خیر بشه


ممنونم خاله جونم
بهار مامانه برسام
8 مهر 92 17:34
قربونت شم مهربونم

چی از این بهتر....

دیگه این حرفا موند واسه قدیم تازگی ها هم که مد شده خانما از آقایون بزرگ تر باشن

برای ما هم که مهم اصالت و نجابت دخملیه که ناز گلمون هم اصیله،هم نجیبه،هم هزارماشالله خوشگله هم یه مامان مهربون و خوب داره از قدیمم که گفتن مادر و ببین دختر رو بگیر

ما کی بیایم عروسمون رو بیاریم



خاله جونم مرسی از این همه موهبتت

جهیزیمو آماده کنم هرچه زودتر بهتر
مامان ریحان
9 مهر 92 2:59
سلام

به به همه چیزتون که پاییزیه به خصوصی آشناییت با همسری که هم روز تولد ریحانه ی بهشتیه منه

یه جوری تنظیم میکردی آوا جونم آذری میشد دیگه

چرا دیشب اومدم فک کنم 10 دقیقه ایی طول کشید تا ریحان خوابید اما شما نبودی راستش بگو کجا رفته بودی

خدا آوا جونم براتون نگه داره عکس پست ثابت تون خیلی با حاله


قربونت همون جایی که شما رفته بودی عززززززززززززیزم
مامان ماهان
9 مهر 92 17:46
سلام خيلي قشنگ بود ماشاا...چه دختر نازي داري ماماني خدا ببخشه درباره پاييز گفتي برام جالبه من وميثم (همسري) هم همه ارزوها و تموم اتفاق هاي خوب زندگيمون تو پاييز بوده جز تولد ميثم عقد و عروسي تولد خودم موفقيت در استخدام همسري و مهمتر از همه تــــــــــــولد عشقم ماهان پسر گلم
مامان ماهان
9 مهر 92 19:53
باعث افتخاره عزيزم من با افتخار لينكتون كردم البته با اجازه
مامان حنانه زهرا
10 مهر 92 15:46
سلام عزیزم ممنون که پیشم اومدی خیلی خوشحا شدم .خدا ایشالله اواجون نازنینو حفظ کنه


معصومه
12 مهر 92 11:26
عزیز دلم آمپول رو زدم از این آمپولا قبلا هم زدم من فقط امیدم به خداست شاید این ماه اراده کنه و بخواد منو حاجت روا کنه ممنونم اومدی پیشم و پیگیر هستی آوا جونو ببوس



میم مثه محیا
12 مهر 92 19:59
تقدیم ب اوای عزیزم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم آوا می باشد